Monday, February 11, 2013

بیدادگاه هنرمندان

 

ســالــهـا پــیــش درچـنـیـن روزهــایـی:


هـنــرمــــنـــد را بـه هـنـــرش محــــکـوم و چــــــــهــره اش را به صـــلـیـب کــشـیـدند در بـیـدادگاه بـی هنران ...

به راستی به کدامین گناه عـشـــــــــق ، بــودن ، مــحـبـوبـیـت ... ؟
تـاک رز از انگـور شـد گـرامـی وز بـی هنـری مـانـد بـیـد، رسـوا
آنها نـامــــدارانی بودند که از قـــلــب هـای مــــردم برخــاسـتـنـد و زیـبـاتـریــن ســالــهـای عمــرشـان را جهـت پـیـشـبـرد هـنــر جامعه خود صـرف کردنـد و در صـحــنـه هــا درخـشـــیـدند،
شایـسـته تـــقـــدیــر بـودنـد نه نـامـــهـربانـی
«درود بر مــردان و زنـان آزاده ای که از وجـــود خــسـته خـود با قـلـبـی شـکسـته گذشـتـنـد تا نبـاشـنـد بر پرده های نـقـره ای غــریـب با عـشــــق»
بگـذار تا به طـعـنه بگویند مـردمـان در گوش هم حکــایـت عـشـق مـدام مـا
هـرگـز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عـــشــق ثبت است در جــریـده عـالـم دوام مــا

منبع: فیسبوک بیک ایـمـانـوردی

 

Friday, December 9, 2011

تندیس پردوسی (فردوسی) بزرگ در رُم – شاهکاری از استاد صدیقی (میکل آنژ خاور)

این مجسمه زیبا که عکس آن را در بالا مشاهده می کنید، از آثار استاد «ابوالحسن صدیقی» است که در پارک «ویلا برگوزه» در شهر رُم ایتالیا برپا داشته شده است.
از دیگر اثر های استاد «صدیقی» می توان به تندیس فردوسی در میدان فردوسی تهران، تندیس «خیام» بزرگ در پارک شاهنشاهی (لاله) تهران، تندیس «نادر شاه» افشار در سنا آباد (مشهد)، تندیس استاد «کمال الملک» در نیشاپور، تندیس «میرزا تقی خان امیر کبیر» در مدرسه دارالفنون، تندیس «فرشته عدالت» در کاخ دادگستری تهران، تندیس «سعدی شیرازی» در تهران، تندیس «پور سینا» در همدان، و تندیس «ژاکوب (یعقوب لیث) رویگر زاده»، قهرمان نامی ایران، در زابل را نام برد
ابوالحسن خان صدیقی (1273-1374) نقاش و مجسمه ساز برجسته ایرانی و از شاگردان استاد «کمال المک» است
«گوستینوس آمبروزی» مجسمه ساز ایتالیایی با دیدن این تندیس در شهر رم، آنچنان تحت تاثیر قرار گرفت که در دفتر یادبودش نوشت:
{... دنیا بداند؛ من خالق مجسمه فردوسی را، «میکل آنژ دوم خاور زمین» می شناسم و می نامم. میکل آنژ بار دیگر، در خاور زمین زاده شده است.....}

تندیس «خیام» بزرگ در پارک شاهنشاهی مورد حمله اوباش بسبیجی و خرد باخته قرار گرفته و انگشتان دست و صورت این بزرگمرد تاریخ و فرهنگ ایران را با پرتاب سنگ شکسته اند......
(رامبد پارسی)

Saturday, July 2, 2011

آریوبرزن سردار همیشه جاوید ایرانی



پاهاي استوار آريوبرزن اين سردار دلاور ايراني هيچ گاه براي دفاع از پايتخت امپراتوري ايران به پرسپوليس نرسيد ، اما بنا به روايت مورخان ، به هنگام حمله اسكندر مقدوني به ايران مقاومتي جانانه از سوي اين دلاور مرد بزرگ و خواهرش يوناب صورت گرفته است .

از آريوبرزن مي گوييم ، او كه دلاوي و حميتش براي سرزمين و خاك پاك ايران تنها با يك مجسمه در شهر ياسوج پاس داشته مي شود ، كه اين روزها متاسفانه روي باقي ماندن همان مجسمه هم حرف و حديث است و كساني كه مهري نسبت به او و يادآوري تاريخ دلاوري هايش در راه ميهن ندارند ، مي خواهند مجسمه او را پايين بياورن
ما مجسمه تنها سرداري را كه در برابر سپاه اسكندر مقاومت كرده را پايين مي آوريم ، كاري كه شايد خود اسكندر هم آن را انجام نمي داد چون اگر او مي خواست نام و آوازه اين دلاور ايرانی در تاريخ فراموش شود ، او را به خاک نمیسپرد و بر مزار او آن گونه كه مورخين آورده اند سنگ نمی گذاشت
در تاريخ آمده كه اسكندر با وجودي كه دشمن بود و يك مهاجم ، آريوبرزن را دفن كرده و بر او سنگ مزار گذاشته و يا پيكر داريوش سوم آخرين پادشاه هخامنشي را با احترام به خاك سپرده است.اسكندر مقدوني آن قدر كرامت داشت كه دشمنان خود را گرامي مي داشت و پس از اينكه آريوبرزن اين سردار دلاور ايراني تا آخرين قطره خون در راه ميهن دفاع كرد و جان باخت به پاس دلاوري هاي اين سردار بزرگ سنگ قبري بر مزار او گذاشت اما روي آن نوشت " به ياد لئونيداس " ! (همان پادشاه اسپارتي كه در نبرد با خشايارشا ايراني جان داده بود)
به هر حال اسكندر دشمن ما بوده و است و انتظاری از او نبود تا داريوش سوم اين شاهنشاه گريزان و ترسوی ايران را با كرامت به خاك سپارد و يا بر مزار آريوبرزن اين سردار دلاور ايران سنگي بگذارد
آدمي شگفت زده مي ماند از اين بي حميتي ملي ، واقعا اينان كه چنين مي كنند در سر به چه مي انديشند

Monday, June 20, 2011

درفش کاویانی از پرارزش ترین پرچمهای جهان

http://www.vcn.bc.ca/oshihan/images/Flags/DarafshKavian1.gif 
برتریهای درفش کاویان:
این پرچم از دل توده های مردم بیرون آمده و از یک پیش بند چرمی آهنگری دلاورکه برای در هم کوبیدن بیدادگران به پا خواست فراهم آمده
این پرچم مردمی است وبه دست مردم ساده کوچه وخیابان درست شده ونه به دست حاکمان

این پرچم کهن ترین پرچم جهان میباشد

درفش کاویانی چگونه بر پا شد؟

فردوسی توسی میگوید:

پس از آنکه کاوه آهنگر در درگاه ضحاک ماردوش بر بزرگان بیخرد پیرامون ضحاک میتازد ونامه ای که آنها برای این خوانخوار دستینه(امضا) کرده واو را مردی نیکوکار ونیک سرشت ومردمدار شناسانده بودند از هم میدرد همراه فرزندش از بارگاه ضحاک بیرون میرود وبه میان توده های به خشم آمده مردم میدود وبا پاره کردن پیش بند چرمین خود و بر نیزه کردن آن پیکاری سهمگین ودشمن کوب را پی میریزد.

کاوه به سوی فریدون میشتابد وبه یاری مردم او را پادشاه ایران زمین میخوانند.

از این رو فریدون با رایزنی مردم درفش کاویانی را که به جنبش درآورنده مردم پرخروش بود را غوطه ور زر وسیم وگوهر تابناک میکند

از آن پس هر پادشاهی که به تخت مینشیند وتاج شاهی بر سر مینهد بر آن سوگند یاد میکند وبر آن گوهری میافشاند


تاریخ نویسان درباره درفش کاویانی چه مینویسند؟

تاریخ تبری آن را از پوست شیر دانسته وآراسته به زیب وزیور

مسعودی در مروج الذهب آن را از پوست پلنگ دانسته که بر چوبهای بلند می آویختند

ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه مینویسد که کاوه به پیکار ضحاک به پا خواست وپوستی را که گروهی آن را از خرس وگروهی ودسته ای از پوست شیر میدانند بر نیزه کرد.آنگاه آنرا درفش کابیان خواندند که پس از آن پی در پی به زر وزیور وگوهرهای ناب فراوان آراسته وپیراسته شد

استاد اسکارمن میگوید از سنجش تخته سنگ کنده کاری شده پمپیی-سکه های دودمان فرته کاره و شاهنامه فردوسی چنین بر می آید درفش کاویانی تکه چرمی چهار گوش بر بالای نیزه ای آویخته ونوک نیزه که از پشت آن به سوی بالا نمودار بوده است. روی این چرم آراسته به پرنیان و ابریشم وگوهرهای ناب ستاره ای میدرخشیده.این درفش چها پره داشته که در هسته آن دایره کوچکی دیده میشود ودر بالای آن نیز همین دایره به چشم میخورد.رشته های آویزان شده به بخش زیرین چرم چهار گوش به سه رنگ سرخ وزرد وبنفش آراسته بودند


از آن پس این درفش در نبردهای ارتش ایران نیرو دهنده به سربازان ودلاوران ما بود.سرنوشت ایرانیان در هرجنگی وابسته به درفش کاویانی بوده.به گونه ای که اگر از دست می افتاده یا سرنگون میشد شکست بی چون وچرا بود.

از این رو همیشه سرداران سپاه وبه ویژه نخست فرمانده که سپهسالار نام داشت آن را بر دوش میگرفت وپیشاپیش ارتش پیش میرفت.

بلعمی( ترجمه تاریخ طبری-رویه 29 و30)مینویسد:

فریدون هر جا میرفت وجنگ میکرد این علم را پیش روی خود میداشت وپیروز میشد.

در جنگها همیشه دشمنان کوشش میکردند تادرفش کاویانی را به چنگ آورند ویا سرنگون کنند تا بتوانند ایرانیان را شکست دهند.

در جنگها برگزیده ترین ودلیر ترین سربازان همچون نگینی دور وبر وپیرامون سپهسالارارتش را برای نگهبانی از درفش کاویانی چنبر میزدند واز آن پاسداری میکردند


سرنگونی درفش کاویانی به دست تازیان:

درفش کاویان که نماد فر وشکوه وسربلندی وبزرگی ایران بود بدبختانه درهزار چهارصد سال پیش در تازش تازیان(اعراب ) به ایران از دست رستم فرخزاد سپهسالار ارتش ایران به زمین افتاد ودیگر برافراشته نشد

درباره سرنگونی درفش کاویانی بلعمی(ترجمه تاریخ طبری رویه 30) مینویسد:چون مسلمانان خزینه ملوک عجم غارت کردند آن درفش پیش عمربن خطاب بماند.پس بفرمود آن گوهرها بگشادند وآن پوست بسوختند

طبری در تاریخ طبری رویه 1600 تا 1603 پوشینه چهارم مینویسد که در جنگ قادسیه عمربن خطاب درفش کاویانی را از ایرانیان به پرده (تاراج) گرفت و دیگر تازیان آنرا به سی هزار درهم خریدند تا پاره پاره کنند و به فروش برسانند.


دانلود کتاب تاریخچه درفش کاویانی Download

Friday, June 17, 2011

آریوبرزن آخرین سردار هخامنشی


http://static.panoramio.com/photos/original/10794123.jpg
   آریوبرزن نام سردار ایرانی بود که در کوههای پارس در برابر سپاه اسکندر مقدونی ایستادگی کرد و خود و سربازانش تا واپسین تن کشته شدند.نام آریوبرزن در پارسی کنونی به گونه آریابرزین هم گفته و نوشته می‌شود که به معنی ایرانی باشکوه است
سردار سپاه بزرگ ایران که تا اخرین قطره خون در برابر سپاه اسکند مقدونی ایستادگی کرد و حاضر به تسلیم یا فرار نشد.وی با سپاهش راه را بر اسکندر بست و نگزاشت اسکند حتی یک وجب بهجلو حرکت کند.
آریوبرزن نام سردار بزرگ ایرانی است که فقط به خاطر خیانت یک چوپان وطن فروش به ناملی بانی   که راه کوهستان را به اسکندر نشان داد سپاهش شکست خورد
نبردگاه آریوبرزن و اسکندر را در چند جای گوناگون حدس زده اند،به نظر می آید نبردگاه جایی در استان کهگیلویه و بویراحمد کنونی یا غرب استان فارس و یا بنا بر برخی روایت ها اطراف شهر ارجان یا آریاگان (بهبهان کنونی) باشد. به هر روی ناآشنایی اسکندر با منطقه به سود پارسیان بود ولی یک چوپان که تاریخنگاران نامش را لی‌بانی نوشته‌اند راه گذر از کوهستان را به مقدونیان نشان می‌دهد و اسکندر می تواند آریوبرزن و یارانش را به دام اندازد. (گفته می شود اسکندر پس از پایان جنگ آن اسیر را به خاطر خیانت می کشد). آریوبرزن با ۴۰ سوار و ۵۰۰۰ پیاده خود را بی‌پروا به سپاه مقدونی زد و شمار بسیاری از یونانیان را کشت و خود نیز تلفات بسیاری داد، ولی موفّق گردید از محاصرهٔ سپاه مقدونی بگریزد.
چون از محاصره بیرون آمد خواست تا به کمک پایتخت بشتابد و آن را پیش از رسیدن سپاه مقدونی اشغال کند. اما لشگر اسکندر که از راه جلگه به پارس رفته بودند، مانع او شدند. در این هنگام وی به مخاطرهٔ سختی افتاد، ولی راضی نشد تسلیم گردد. گفته می شود ایستادگی آریوبرزن یکی از چند ایستادگی انگشت شمار در برابر سپاه اسکندر بوده است.
بر پایه یادداشتهای روزانه کالیستنس مورخ رسمی اسکندر، ۱۲ اوت سال ۳۳۰ پیش از میلاد، نیروهای اسکندر مقدونی در پیشروی به سوی پرسپولیس پایتخت آن زمان ایران، در یک منطقه کوهستانی صعب العبور (دربند پارس، تکاب در کهگیلویه) با یک هنگ ارتش ایران (۱۰۰۰ تا ۱۲۰۰ نفر) به فرماندهی آریو برزن رو به رو شد و از پیشروی باز ایستاد. این هنگ چندین روز مانع ادامه پیشروی ارتش ده ها هزار نفری اسکندر شده بود که مصر، بابل و شوش را پیشتر گرفته بود و در سه جنگ، داریوش سوم را شکست و فراری داده بود. سرانجام این هنگ با محاصره کوهها و حمله به افراد آن از ارتفاعات بالاتر از پای درآمد و فرمانده سرسخت آن نیز برخاک افتاد.
مورخ دربار اسکندر نوشته است که اگر چنین مقاومتی در نبرد گوگمل در (کردستان کنونی عراق) در برابر ما صورت گرفته بود، شکست مان قطعی بود. در گوگمل با خروج غیر منتظره داریوش سوم از صحنه، واحدهای ارتش ایران نیز که در حال پیروز شدن بر ما بودند؛ در پی او دست به عقب نشینی زدند و ما پیروز شدیم. داریوش سوم در جهت شمال شرقی ایران فرار کرده بود و آریو برزن در ارتفاعات جنوب ایران و در مسیر پرسپولیس به ایستادگی ادامه می داد.
نبرد سپاه آریوبرزن شگفت آور بود. آریوبرزن با شمار اندکی سوار و پیاده خود را به سپاه عظیم دشمن زد. گروهی بسیار از آنان را به خاک افکند و با اینکه بسیاری از سربازان خود را از دست داد، توانست حلقه ی سپاه دشمن را بشکافد. او می خواست زودتر از یونانیان خود را به تخت جمشید برساند تا بتواند از آن دفاع کند. در این هنگام آن قسمت از سپاه اسکندر که در جلگه مانده بود، راه را بر او گرفت. لازم به یادآوری است که یوتاب (به معنی درخشنده و بیمانند) خواهر آریو برزن نیز فرماندهی بخشی از سپاهیان برادر را برعهده داشت و در کوه ها راه را بر اسکندر بست . یوتاب همراه برادر به مقابله با سپاه اسکندر رفتند و به خاطر نبود نیروی کافی همگی به دست سپاه اسکندر کشته شدند. در کتاب اتیلا نوشته ی لویزدول امده که در اخرین نبرد او اسکندر که از شجاعت او خوشش امده بود به او پیشنهاد داده بودکه تسلیم شود تا مجبور به کشتن او نشود ولی اریوبرزن گفته بود:(( شاهنشاه ایران مرا به اینجا فرستاده تا از این مکان دفاع کنم و من تا جان در بدن دارم از این مکان دفاع خواهم کرد.)) اسکندر نیز در جواب او گفته بود:((شاه تو فرار کرده .تو نیز تسلیم شو تا به پاس شجاعتت تو را فرمانروای ایران کنم.)) ولی اریو برزن جواب داده بود:((پس حالا که شاهنشاه رفته من نیز در این مکان می مانم و انقدر مبارزه میکنم تا بمیرم))واسکندر که پایداری او را دیده بود دستور داد تا او را از راه دور و با نیزه و تیر بزنند.و انها انقدر با تیر و نیزه اورا زدند که یک نقطه ی سالم در بدن او باقی نماند.پس از مرگ او او را درهمان محل به خاک سپردند و روی قبر او نوشتند "به یاد لئونیداس

 تمامی مردم ارجان و جوانان بهبهان تاکنون بارها نام آریوبرزن سردار دلیری که در تنگ پارس یا تکاب امروزی جلوی لشکر عظیم اسکندر گجستک تا دم مرگ ایستاد؛ را می شناسند. ولی واقعا چند درصد از شما عزیزان و بویژه خانمهای ارجان با نام "یوتاب" (Youtab) خواهر آریوبرزن آشنا هستند. این شیرزن ارجانی تا اخرین لحظه مرگ در کنار برادرش جلوی سپاه اسکندر ایستاد و خون پربار و گران مایه اش بر سنگهای سخت تنگ تکاب ریخته شد تا نشان دهد که مردان و زنان ایران و ارجان دوشادوش هم برای مبارزه و نابودی سیاهی و پلیدی از گذشته تا امروز با هم بوده اند.

مقایسه ی آریوبرزن با همتای یونانی


نبرد آریوبرزن درست ۹۰ سال پس از ایستادگی لئونیداس یکم در برابر ارتش خشایارشا در جنگ ترموپیل رخ داد که آن هم در ماه اوت بود و از این نظر این دو واقعه ی تاریخی بسیار همانند یکدیگرند. اما تفاوت میان مقاومت لئونیداس و ایستادگی آریوبرزن در این است؛ که یونانیان در ترموپیل، در محل بر زمین افتادن لئونیداس، یک پارک و بنای یاد بود ساخته و مجسمه او را برپا داشته اند و واپسین سخنانش را بر سنگ حک کرده اند تا از او سپاسگزاری شده باشد، ولی از آریوبرزن جز چند سطر ترجمه از منابع دیگران اثری در دست نیست.از شباهت های مرگ لئو نیداس با اریو برزن این است که هر دو در راه محافظت از یک معبر مردند و لئونیداس نیز مانند اریو برزین حاضر به تسلیم نشدو خشایار شا دستور داده بود او را ان قدر با تیر و نیزه زدند تا از پا در امد.و به دلیل همین شباهت در از خودگذشتگی او و اریو برزن بود که اسکندر دستور داده بود روی قبر اریوبرزن بنویسند به "یاد لئو نیداس".